دین و مذهب و اعتقادات شیعه اثنی عشری

نقد فلسفه - نقد عرفان

با سلام ... ورود شمارا به وبلاگ دین و مذهب و اعتقادات شیعه اثنی عشری خوش آمد میگویم ... برای مشاهده کامل مطالب از آرشیو مطالب وبلاگ استفاده کنید.

 

 

 

مولوی و انحراف از موضع اهل بیت علیهم السلام درباره کربلا

ملای رومی حاضر در محضر “شمس تبریزى”،عاشورا را به سرور و عیش و عشرت و شادی و رقص و پاى‏کوبی مى‏نشیند، نه به ماتم و اشک و اندوه!! “شمس تبریزى” مى‏گوید:

“خجندى” بر خاندان پیامبر مى‏گریست، ما بر وی مى‏گریستیم، یکی به خدا پیوست، بر وی مى‏گرید…![۱]

این‏جاست که باید به این پیر مغرور گمراه که گریه بر سید مظلومان را به باد استهزاء مى‏گیرد گفت:

 پس تو باید – العیاذ بالله – بر حال عرش و کرسی و لوح و قلم و زمین و آسمان که همه بر حسین گریستند، بلکه باید بر حال پیامبر و امیرالمؤمنین صلوات للّه‏ علیهما و آلهما و… هم گریه کنی که حتی قبل از واقعه جگرگذار عاشورا بر حسین‏شان گریستند، و زمین و زمان را به سوختن و گداختن فرمان راندند، و کون و مکان را در سوگ آن جانِ جانان به اندوه و ماتم ابدی نشاندند!

و نیز باید از کسانی که مى‏کوشند بدیهیات را انکار کرده، و باقى‏ماندگان نواصب و خوارج و دشمنان آل ‏اللّه‏ را، شیعیانِ اهل تقیه و مدارا معرفی کنند، پرسید که: آیا در همان شرایطی که “شمس خجندى” بى‏پروا از استهزای دشمنان اهل‏بیت نبوت، بر شهید مظلوم کربلا گریه مى‏کرد، تقیه این جاهلان اقتضا مى‏کرد که بر اساس خیالات خود به اجتهاد در مقابل نصوص بی حد و حصر برخیزند، و سوگواری بر امام شهیدان را مسخره کنند؟! یا اینکه خود را از سیده کائنات زهرای اطهر علیها السلام ، برتر دانسته، او را “زاهده بى‏معرفت” بدانند و خود را “عارف واصل”؟! آیا کدامین سنی مذهبی جرئت چنین جسارتی به ساحت قدس و طهارت والا ولیة‏ اللّه‏ عظمای خداوند، فاطمه صدیقه علیها السلام را دارد، تا اینکه جسارت او عذر این معاندان باشد؟!

“مولوى” نیز، سوگواری شیعیان بر امام مظلوم خویش را به باد استهزا گرفته، مى‏گوید:

 روز عاشورا همه اهل حلب                    باب انطاکیه اندر تا به شب

 گرد آید مرد و زن جمعی عظیم           ماتم آن خاندان دارد مقیم

 ناله و نوحه کنند اندر بکا                  شیعه عاشورا برای کربلا

 بشمرند آن ظلم‏ها و امتحان         کز یزید و شمر دید آن خاندان

نعره‏هاشان مى‏رود در ویل و وشت   پر همی گردد همه صحرا و دشت

 خفته بودستید تا اکنون شما                  که کنون جامه دریدیت از عزا

پس عزا بر خود کنید ای خفتگان       زانک بد مرگیست این خواب گران

روح سلطانی ز زندانی بجست           جامه چه دْرانیم و چون خاییم دست

چون که ایشان خسرو دین بوده‏اند  وقت شادی شد چو بشکستند بند




[۱] . نقدى بر مثنوی، ۹۷، به نقل از مقالات شمس، به نقل از خط سوم، ۳۱

 

[ یک شنبه 8 ارديبهشت 1392برچسب:مولوی, مثنوی ,نقد مثنوی , کربلا,

] [ 16:49 ] [ دانا ]

[ ]